به نام خدای مهربانی ها
داستان زنبور مهربان و جوجه نوشته سمانه حیدری
نویسنده: سمانه حیدری
تصویرساز: سمانه حیدری
12 ساله از مشهد
توی یک مزرعه قشنگ که پر از صدای جیک و جیک و آواز پرندگان و وزوز زنبورهای قشنگ و طلایی بود.
لانه گنجشک و زنبور کنار هم بود. چوجه گنجشک هم توی لونه اش یود.
زنبور هم یک جوجه زنبور خشکل طلایی داشت که تازه پرواز با مامانش پرواز میکرد و روی گل ها مینشست.
یک روز، زنبور کوچولو داشت رد میشد چشمش به جوجه گنجشک افتاد و باهاش دوست شد.
آن روز مامان گنجشک دنیال غذا برای جوجه اش رفته بود که یکم دیر شده بود و گنجشک گرسنهاش بود.

بعدش جوجه زنبوره به جوجه گنجشک گفت: صبر کن من الان میام.
سپس زنبور کوچولو رفت و از یک کنار که یکم انسان ها غذا ریخته بودند، یکم غذا به پاهاش گرفت و برای گنجشک کوچولو آورد و توی دهان گنجشک ریخت.
گنجشک کوچواو آن غذاها را خورد و مامان و بابای گنجشک کوچولو هم آمدند.

از آن روز گنجشک کوچولو و زنبور طلایی کوچواو باهم دوست صمیمی شدند و بازی میکنند. آن ها با هم توی مزرعه میچرخند و دنبال هم پرواز میکنند.
هر روز هم موسیقی بازی میکنند یکم گنجشک جیک و جیک میکنه و بعدش یکم زنبور ویز و ویز میکنه.
پس آهنگ گنجشک و زنبور میشه:
جیک و جیک و جیک
ویز و ویز و ویز
بیست بیست بیست
به همه بچههای باحال باحال باحال
به خواننده های بیست این داستان.
جیک جیک جیک
ویز ویز ویز

مطالعه مقاله: والدین چگونه می توانند فرزندانشان را به نوشتن خلاق تشویق کنند؟